به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدامحورى در جنگ» ثبت شده است

خدامحورى در مال

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۱۳ ب.ظ | ۰ نظر

خدا محور آن است که وقتى پولى براى او فراهم شد، کم یا زیاد و مى‏داند که این پول حق او نیست، مى‏گوید: نه.

همسایه‏اى در تهران داشتیم، سر برج که براى گرفتن حقوق‏به بانک مى‏رفت، آن زمان حقوقش پانصد تومان بود بانکى‏ها مى‏دیدند که مى‏نویسد: چهارصد و هشتاد و یک تومان و دو ریال، یک برج مى‏نوشت: چهارصد و نود و یک تومان، خیلى کم اتفاق مى‏افتاد که بنویسد پانصد تومان، یک روز بانکى‏ها به او گفتند: پانصد تومان به حقوق شما واریز مى‏شود، چرا هر وقت مى‏آیى حقوق بگیرى، کمتر مى‏نویسى؟

گفت: وقتى من مى‏خواستم کارمند بشوم اول رفتم خدمت آیت الله العظمى بروجردى، گفتم: من پذیرفته شدم که بروم کارمند بشوم، آیا کارمند شدن من حلال است یا حرام ـ خدا محور همه چیز را مى‏پرسد که نکند بین او و پروردگار ناهماهنگى پیش بیاید، گناه و خیانت و جنایت همین ناهماهنگى است، گفت: ایشان به من اجازه دادند، فرمودند: برو منظم هم برو، از کار مردم هم گره باز کن،چیزى از مردم کم نگذار، حالا من گاهى زود هم از خانه بیرون مى‏آیم ولى بر اثر ترافیک دیرتر به اداره مى‏رسم، این ده دقیقه را یادداشت مى‏کنم، یک روز مى‏آیم سه دقیقه دیرتر است، یک روز از اداره مى‏روم تا در خیابان چیزى بخرم، شش دقیقه مى‏شود یادداشت مى‏کنم، سر برج آن مقدارى که سر کار نبودم و حقوق حقم نیست، کسر مى‏کنم من قدرت مدیون شدن نسبت به کل مردم ایران راندارم، این خدا محورى است.

حرف زدن براى خدا، خندیدن براى خدا، ازدواج براى خدا، تأمین زن و بچه براى خدا، نه گفتن براى خدا.

  • دیدم و نوشتم

خدامحورى در جنگ

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۰ ب.ظ | ۰ نظر

در جنگى که زمان پیامبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، بین اهل ایمان و اهل کفر اتفاق افتاد، در گرماگرم جنگ، بلال یکى از  هره‏هاى پلید و خبیث و ستمگر مکه را دید. در یک حمله عمومى او را هدف گرفت و با او درگیر شد که بلال پشت دشمن را به خاک انداخته، خنجرش را کشید تا سر دشمن را از بدن جدا کند، هنوز خنجر را پایین نیاورده بود که جارچى پیامبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ختم جنگ را اعلام کرد، بلال بلند شد، دشمن هم مات زده نگاه کرد، بلال را صدا کرد، گفت: قصد کشتن من را نداشتى؟
گفت: چرا، پس چرا نکشتى؟ بلال گفت: ما وظیفه داشتیم براى خدا وارد جنگ
 شویم و براى خدا هم جنگ را ختم کنیم، آن وقتى که دست من به قصد کشتن تو بالا رفت، رسول خدا  صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهختم جنگ را اعلام کرد، ما دیگر در جنگ نبودیم که تو را بکشم، ما از مدار جنگ بیرون آمده بودیم، کشتن تو خارج از مدار جنگ، کار درستى نبود، این خدامحورى است.

  • دیدم و نوشتم