به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

نجار به‌جای حصار، یک پل روی نهر ساخته بود.

دیدم و نوشتم | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۲۲ ق.ظ | ۱ نظر




عبور از پل‌های زندگی

سال‌های سال بود که دو برادر در مزرعه‌ای که از پدرشان ارث برده بودند،‌ با هم زندگی می‌کردند. یک روز به خاطر یک سوء‌تفاهم کوچک، ‌با هم جروبحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و کار به جایی رسید که از هم جدا شدند. از قضا یک روز صبح درِ خانة برادر بزرگ‌تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجّـار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می‌گردم. فکرکردم شاید شما کمی خرده‌کاری در خانه و مزرعه داشته باشید. آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟ برادر بزرگ‌تر جواب داد: بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن. آن همسایه درحقیقت برادر کوچک‌تر من است. او هفتة گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعة ما افتاد. او حتماً این کار را به‌خاطر کینه‌ای که از من به دل دارد، انجام داده است. سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار، مقداری الوار دارم. از تو می‌خواهم تا بین مزرعة من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.‌ نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه‌گیری و ارّه کردن الوار.  برادر بزرگ‌تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می‌روم، آیا وسیله‌ای نیاز داری تا برایت بخرم؟ نجار درحالی‌که به‌شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم! هنگام غروب، وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به‌جای حصار، یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجّار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ در همین لحظه برادر کوچک‌تر از راه رسید و با دیدن پل، گمان کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده. از روی پل عبور کرد و برادر بزرگ‌ترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگ‌تر برگشت، نجار را دید که جعبة ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر،‌ از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: دوست دارم بمانم؛ ولی پل‌های زیادی هست که باید آنها را بسازم ... .

 

  • دیدم و نوشتم

حضرت امام حسن عسگری

نظرات  (۱)

به جمع کاربران بلاگ بیان خوش آمدید.
این یک نظر آزمایشی است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی