خلقت معنوى انسان
انسان در دایره خلقت از عجایب مخلوقات حضرت حق است. او به عنوان خلیفه خدا در روى زمین قرار داده شده و هر گونه نیازى که دارد بر سر سفره آفرینش جهت او آماده و مهیّا گشته است. براى او بدن، قلب، نفس، عقل، صدر و روح قرار داده شده که هر یک مدار علمى و محور دانشى و دنیایى بس عظیم است.
با پیشرفتى که در علوم مختلفه نصیب انسان شده کسى از عهده تشریح وضع انسان در دو جهت باطن و ظاهرش برنمىآید. چنانکه این مختصر بخواهد به هر یک از نواحى وجود انسان اشاره کند، مجلّداتى بس مفصّل باید تهیّه ببیند، در این صورت از آنچه در نظر دارد، باز مىماند. روى این حساب به شرح فرازهایى که نشانى از ناتوانى ظاهر انسان به خاطر وضع ساختمان ظاهرش نشان مىدهد بسنده، مىشود.
انسان، بدون واقعیّتهاى باطنیش و منهاى اتصالش به ملکوت عالم و به دور از انعکاس حقایق هستى در آیینه قلبش و جداى از حالات معنوى و ربطش به فیوضات ربّانیّه و عنایات الهیّه و بریده از مسائل عالى تربیتى، بدون شک از کوچکترین و ضعیفترین موجودات خانه هستى است.
او اگر به وضع ظاهرش که چیزى جز مقدارى پوست و گوشت و خون و پى و عصب نیست بنگرد که اولش نطفه و پایانش جیفهاى بیش نیست، از بند غرور و کبر، حسد و حرص، منیّت و سایر اوصاف حیوانى رسته و براى جبران ضعف و ناتوانیش در بارگاه لاحول و لاقوة الّا باللّه به گدایى برخاسته و تمام ضعف و ناتوانى خود را با حضرت او که غنىّ بالذّات است جبران خواهد کرد.
او از نظر وضعیّت ظاهر و بناى ساختمان مادّیش در برابر عظمت آسمانها، ستارگان، کهکشانها، سحابىها، دریاها، صحراها، کوهها و موجودات زنده قوى چیز قابل ذکرى نیست.
او در برابر هجوم حوادث، از قبیل زلزله، بادهاى سخت، سیلابها، گرما و سرما، امراض مختلفه و حیوانات قوى، مغلوب و منکوب و بیچاره و بى نواست. او اگر تکیه بر غیر خود در تمام امور نداشته باشد، زمین خورده بدبختى است که در برابر کمترین حادثه یاراى مقاومت نخواهد داشت.
شنیدستم که هر کوکب جهانى است |
جداگانه زمین و آسمانى است |
|
زمین در جنب این افلاک مینا |
چو خشخاشى بود در قعر دریا |
|
تو خود بنگر کز این خشخاش چندى |
سزد تا بر غرور خود بخندى |
|
(نظامى گنجوى)
خلقت انسان در قرآن
قرآن کریم در آیات زیادى به ضعف او و این که مایه اصلى ساختمان ظاهرش آبى بدون ارزش است اشاره مىکند، باشد که از خواب خرگوشى و غفلت حیوانى برخیزد وبه داد خود برسد و با عنایات و الطاف حضرت حق، بیچارگى خود را جبران نماید.
اللّهُ الَّذى خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمَ الْقَدیرُ» «1»
خداست که شما را از ناتوانى آفرید، سپس بعد از ناتوانى قدرت و نیرو داد، آن گاه بعد از نیرومندى و توانایى، ناتوانى و پیرى قرار داد؛ هرچه بخواهد مىآفریند و او دانا و تواناست.
یُریدُ اللّهُ أنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ وَ خُلِقَ الْانْسآنُ ضَعیفاً» «2»
خدا مىخواهد [با تشریع ازدواج با زنان مؤمن، و ازدواج با کنیزان مؤمن، و ازدواج موقت، بار مشکلات زندگى و مشقتهاى روابط نامشروع جنسى را] بر شما سبک کند؛ و انسان [در برابر مشکلات و شهوات جنسى] ناتوان آفریده شده است.
یا أیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لایَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ* ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِه إنَّ اللّهَ لَقَوِىٌّ عَزیزٌ» «3»
اى مردم! [براى شما و معبودانتان] مَثَلى زده شده است؛ پس به آن گوش فرا دهید، یقیناً کسانى که به جاى خدا مىپرستید، هرگز نمىتوانند مگسى بیافرینند اگر چه براى آفریدن آن گرد آیند و اگر مگس، چیزى را از آنان برباید، نمىتوانند آن را از او بازگیرند، هم پرستشکنندگان و هم معبودان ناتوانند.* خدا را آن گونه که سزاوار اوست، نشناختند، بىتردید خدا نیرومند و تواناى شکستناپذیر است.
اگر این انسان ناتوان تحصیل معرفت مىکرد، گردن زیر بار بت پرستى خم نمىنمود، راستى که بت و بت پرستى هر دو ضعیف و ناتوانند.
قالَ رَبِّ إنّى وَهَنَ الْعَظْمُ مِنّى وَ اشْتَعَلَ الرِّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیّاً» «4»
گفت: پروردگارا! به راستى استخوانم سست شده و [موىِ] سرم از پیرى سپید گشته، و پروردگارا! هیچ گاه درباره دعا به پیشگاهت [از اجابت] محروم و بىبهره نبودم.
وَوَصَّیْنَا الْانْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ امُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فى عامَیْنِ أنِ اشْکُرْلى وَ لِوالِدَیْکَ إلَىَّ الْمَصیرُ» «5»
و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم، مادرش به او حامله شد [در حالى که] سستى به روى سستى [به او دست مىداد] و باز گرفتنش [از شیر] در دو سال است [و سفارش کردیم] که براى من و پدر و مادرت سپاس گزارى کن؛ بازگشت [همه] فقط به سوى من است.
در دعاهایى که از ائمّه معصومین علیهم السلام و اولیاى الهى رسیده و به طور دائم به ضعف وناتوانى انسان اشاره شده و این که این ناتوانى و سستى جز با قوّت و قدرت حضرت حقّ قابل جبران نیست و اگر عنایت او نباشد ذرّهاى خوبى و درستى به وسیله خود انسان قابل جلب و قابل حفظ نمىباشد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: نوح پیغمبر هرگاه داخل صبح مىشد ده بار و هرگاه به شب مىرسید ده بار به خواندن این دعا مبادرت مىورزید:
اللَّهُمَّ إنّى اشْهِدُکَ أنَّهُ ما أصْبَحَ بى مِنْ نِعْمَةٍ وَ عافِیَةٍ فى دینٍ أوْ دُنْیاً فَمِنْکَ، وَحْدَکَ لا شَریکَ لَکَ، لَکَ الْحَمْدُ و لَکَ الشُکْرُ بِها عَلَىَّ حَتى تَرْضى وَ بَعْدَ الرِّضا. «6»
خداوندا! تو را گواه مىگیرم که هر نعمت و عافیتى در دین یا دنیا به من برسد از جانب توست، تو را شریکى نیست، حمد و سپاس نسبت به عنایات تو بر عهده من است، آن اندازه حمد وسپاس تا از من خرسند شوى و پس از خرسندى نیز ادامه داشته باشد.
نوح علیه السلام مىخواهد بگوید: خدایا! در جلب هیچ نعمت و عافیتى مرا قدرت و قوّت نیست، این تویى که با الطاف بى پایانت، منِ ضعیف و ناتوان را نوازش مىدهى و این منم که با توفیق تو به حمد و سپاس اقدام مىکنم.
و نیز حضرت مىفرماید: امیرمؤمنان على علیه السلام هرگاه داخل صبح مىشد پیوسته ذکر سبحان اللَّه المَلِک القُدّوس مىخواند و سپس این دعا را زمزمه مىکرد:
اللّهُمَّ إِنّى أعُوذُ بِکَ مِنْ زَوالِ نِعْمَتِکَ، وَ مِنْ تَحْویلِ عافِیَتِکَ، وَ مِنْ فُجاءَةِ نِقْمَتِکَ، وَ مِنْ دَرَکِ الشَّقاءِ، وَ مِنْ شَرِّ ما سَبَقَ فِى اللَّیْلِ وَ النَّهارِ.
اللَّهُمَّ إِنّى أسْألُکَ بِعِزَّةِ مُلْکِکَ، وَ بِشِدَّةِ قُوَّتِکَ، وَ بِعِظَمِ سُلْطانِکَ، وَ بِقُدْرَتِکَ عَلى جَمیعِ خَلْقِکَ انْ تَفْعَلْ بى کَذا وَ کَذا. «7»
الهى! از زدوده شدن نعمت و از برگشت عافیت و از به ناگاه وارد شدن عقوبت و از دریافت شقاوت و از آنچه در شب و روز به سوى ما پیشى گرفته و مرا قدرتى در جلب این خوبىها و دفع این بدىها نیست به تو پناه مىبرم.
الهى، از تو درخواست مىکنم به غلبه پادشاهیت و به شدّت نیرویت و به بزرگى سلطنتت و به توانایى تو بر آفریدگانت که برایم همه نوع خیرى بخواهى.
قرآن مجید از کلام حضرت ابراهیم بازگو مىکند که او خود را فاقد همه چیز دانسته و دارایى خود را از حضرت حق مىدید.
الَّذى خَلَقَنى فَهُوَ یَهْدینِ* وَ الَّذى هُوَ یُطْعِمُنى وَ یَسْقِینِ* وَ إذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ* وَ الَّذى یُمیتُنى ثُمَّ یُحْیِینِ* وَ الَّذى أطْمَعُ أنْ یَغْفِرَلى خَطیئَتى یَوْمَ الدَّینِ* رَبِّ هَبْ لى حُکْماً وَ ألْحِقْنى بِالصّالِحینَ* وَ اجْعَلْ لى لِسانَ صِدْقٍ فِى الْآخِرینَ* وَاجْعَلْنى مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ» «8»
همان کسى که مرا آفرید و هم او مرا هدایت مىکند،* و آن که او طعامم مىدهد و سیرابم مىکند* و هنگامى که بیمار مىشوم، او شفایم مىدهد* و آن که مرا مىمیراند سپس زندهام مىکند* و آن که امید دارم روز جزا خطایم را بر من بیامرزد.* پروردگارا! به من حکمت بخش، و مرا به شایستگان ملحق کن.* و براى من در آیندگان نامى نیک و ستایشى
والا مرتبه قرار ده،* و مرا از وارثان بهشت پرنعمت گردان.
امیر المؤمنین علیه السلام مىفرماید:
أَوَ لیْسَ لَکُمْ فى آثارِ الْأوَّلینَ مُزْدَجَرٌ، وَ فى آبائِکُمُ الْماضینَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ إنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ؟! أوَلَمْ تَرَوْا إلَى الْماضینَ مِنْکُمْ لایَرْجِعُونَ، وَ إلَى الْخَلَفِ الْباقینَ لایَبْقُونَ؟ أوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أهْلَ الدُّنْیا یُصْبِحُونَ وَ یُمْسُونَ عَلى أحْوالٍ شَتّى؟: فَمَیِّتٌ یُبْکى، وَ آخَرُ یُعَزّى، وَ صَریعٌ مُبْتَلى، وَ عائِدٌ یَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ یَجُودُ، وَ طالِبٌ لِلدُّنْیا وَ الْمَوتُ یَطْلُبُهُ، وَ غافِلٌ وَ لَیْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ، وَ عَلى أثَرِ الْماضى ما یَمْضِى الْباقى؟!
أَلا، فَاذْکُرُوا هاذِمَ اللَّذّاتِ، وَ مُنَغِّصَ الشَّهَواتِ، وَ قاطِعَ الْامْنِیّاتِ، عِنْدَ الْمُساوَرَةِ لِلأعْمالِ الْقَبیحَةِ، وَ اسْتَعینُوا اللّهَ عَلى أَداءِ واجِبِ حَقِّهِ، وَ ما لایُحْصى مِنْ أعْدادِ نِعَمِهِ وَ إحْسانِهِ. «9»
آیا براى شما در آثار گذشتگان مایه خوددارى از گناه نیست؟ آیا براى شما در سرگذشت پدرانتان بینش و عبرتى نیست اگر اهل تعقّل باشید؟ آیا ندیدید که گذشتگان از شما برنمىگردند و براى ماندگان بقایى نیست؟ مگر مردم دنیا را نمىنگرید که شبانه روز داراى حالاتى گوناگون هستند؟ مردهاى است که بر وى مىگریند و دیگرى را تسلیت مىدهند، یکى مبتلا به بیمارى شده بر زمین افتاده و آن دیگر به عیادت مریض مىرود، یکى در حال جان کندن است و دیگرى به دنبال دنیاست در حالى که مرگ او را دنبال مىکند و یکى در بىخبرى است و خدا از او غافل نیست و به دنبال گذشته باقىمانده هم مىگذرد.
آگاه باشید، از نابود کننده لذّات و بر هم زننده عیشها و قطع کننده آرزوها، یاد کنید آن زمان که شتابان به سوى گناهان مىروید. و براى اداى حق واجب خداوند و سپاس نعمتها و احسان بى شمارش از او کمک بجویید.
اگر تمام مردم دنیا به این حقیقت یعنى ضعف همه جانبه خود و قدرت و قوّت بىنهایت در بى نهایت حضرت حق توجه داشتند، از شرک و کفر و فسق و فجور و سیّئات عمل و رذایل اخلاقى خلاص مىشدند، ولى افسوس که اکثر مردم جهان دچارغفلت و غرور و کبر و بى خبرى و جهل و بى خردى هستند و به همین خاطر از دیدن ضعف خود و وهن خویش و قوّت و قدرت حضرت محبوب غافلند و از پى این غفلت به انواع معاصى و مظالم دچارند.
شمس مغربى مىگوید:
اى کاینات، ذات تو را مظهر صفات |
وى پیش اهل دیده، صفات تو به ز ذات |
|
تا روى دلفریب تو آهنگ جلوه کرد |
شد جلوه گاه روى تو مجموع کاینات |
|
تا آفتاب حسن و جمالت ظهور کرد |
ظاهر شدند جمله ذرّات ممکنات |
|
از بس که ابر فیض توبارید بر عدم |
سر بر زد از زمین عدم چشمه حیات |
|
یا اجمل الجمال و یا املح الملاح |
یا الطف اللطایف و یا نکتة النکات |
|
یا اشمل المظاهر و یا اکمل الظهور |
یا برزخ البرازخ و یا جامع الشتات |
|
(شمس مغربى)
[ «7» اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ هَمَسَاتِ قُلُوبِنَا وَ حَرَکَاتِ أَعْضَآئِنَا وَ لَمَحَاتِ أَعْیُنِنَا وَ لَهَجَاتِ أَلْسِنَتِنَا فِی مُوجِبَاتِ ثَوَابِکَ حَتَّى لَا تَفُوتَنَا حَسَنَةٌ نَسْتَحِقُّ بِهَا جَزَاءَکَ وَ لَا تَبْقَى لَنَا سَیِّئَةٌ نَسْتَوْجِبُ بِهَا عِقَابَکَ.]
خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست، و رازهاى دلمان و حرکات اعضامان، و نگاههاى چشمهایمان، و گفتارهاى زبانمان را در موجبات ثوابت قرار ده، تا جایى که کار نیکى که به خاطر آن مستحق پاداش تو مىشویم، از دست ما نرود و کار بدى که به سبب آن سزاوار مجازاتت مىشویم، براى ما نماند.
موجبات ثواب و عقاب
خاطرات قلبى، اثرات سرنوشت سازى را براى انسان رقم مىزند. صفحه شفاف دل، حرم الهى است که با حراست از ورودىها به طور یقین خانه امن باقى مىماند.
حرکات اعضاى بدن و حواس ظاهرى و قوّه خیال و وهم از درها و کانالهاى ورودى شیطان هستند که به مرور قلب را تسخیر کرده و به تاریکى و سیاهى مىانجامد.
در این جا باید دید که چه موجودى بر دل حکومت مىکند. اگر حاکمیت با عقل باشد همه حواس و اعضاى بدن در خدمت اویند؛ بنابراین هشت در بهشت را مىسازند که ثواب و پاداش اعمال در آن جا ذخیره مىشود و اگر ریاست با شیطان نفس باشد همه اعضا و جوارح انسان بنده اویند، پس هفت در جهنّم را فراهم مىکنند که انواع گناهان و کیفرها از آنها انباشته مىشود. اعمال صالح و اعمال فاسد؛ به ذخیرهاى از جزاى خیر و جزاى شرّ تبدیل مىشود.
واردات قلبى به دو گونه خاطره شیطانى و الهام ربّانى صورت مىگیرد. انسان تا هنگامى که گرفتار نفس امّاره و شیطنت است از تیررس وسوسهها در امان نیست.
امام باقر علیه السلام مىفرماید:
إِنَّ لِلَّهِ عُقُوباتٍ فى القُلُوبِ وَ الأَبْدانِ: ضَنْکٌ فی المَعیشَةِ وَ وَهْنٌ فى العِبادَةِ وَ ما ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَةِ الْقَلْبِ. «01»
همانا خداوند را بر دلها و پیکرها کیفرهایى است، تنگى زندگى و سستى در عبادت و هیچ بندهاى به کیفرى سختتر از سنگدلى مبتلا نشده است.
براى رسیدن به الهامات خالص ربانى ناگزیر باید به طور کامل از میدان و دایره نفس امّاره بیرون رفت تا به نفس مطمئنه رسید؛ پس دل نورانیّت و صفایى پیدا کند و از گیرندگى ویژهاى نسبت به امور غیبى برخوردار مىگردد و این به برکت تقوا و تهذیب نفس است و هر گاه عمل پاکیزه گردد؛ الهامات ربانى پى در پى نازل مىشود و انسان پیوسته در زیر باران فیض الهى قرار مىگیرد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىفرماید:
إِنَّ اسْرَعَ الْخَیْرِ ثَواباً البِرُّ وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عِقاباً البَغْىُ. «11»
پاداش نیکوکارى زودتر از هر کار خوب دیگرى مىرسد و کیفر ستم و تجاوز زودتر از هر کار بد دیگرى گریبان مىگیرد.
و حضرت ده نشانه نیکوکار را چنین معرفى مىکند:
1- براى خدا دوست مىدارد.
2- براى خدا دشمنى مىورزد.
3- براى خدا یار و همراه مىشود.
4- براى خدا جدا مىشود.
5- براى خدا خشم مىگیرد.
6- براى خدا خشنود مىشود.
7- براى خدا کار مىکند.
8- در جستجوى خداوند است.
9- در برابر خدا فروتن و ترسان و هراسان و پاک و با اخلاص و با حیا و مراقب خویش است.
10- در راه خدا احسان و نیکى مىکند. «12» این امور اهم اسباب جلب ثواب و خیرات در بین مردم است که چون اراده یا نظر خداوند در آنهاست زمینه محبت و علاقه را ایجاد مىکند.
حضرت صادق علیه السلام از جمله کارهاى نیکى را که از اسباب ورود به بهشت است به راوى اعلام مىفرماید:
مِنْ صالِحِ الْاعْمالِ الْبِرُّ بِالْإِخْوانِ وَ السَّعْىُ فِى حَوائِجِهِم، فَفِى ذلِکَ مَرْغَمَةٌ لِلشَّیطانِ وَ تَزَحْزُحٌ عَنِ النِّیرانِ وَ دُخُولُ الْجِنانِ، أَخْبِرْ بِهَذَا غُرَرَ أَصْحابِکَ، قالَ: قُلْتُ مَنْ غُرَرُ أَصْحابى؟ جُعِلْتُ فِداکَ، قالَ: هُمُ الْبَرَرَةُ بِالْإِخْوانِ فِى الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ. «13»
از جمله کارهاى شایسته، نیکى کردن به برادران و کوشش در برطرف ساختن نیازهاى آنان است این کارها بینى شیطان را به خاک مىمالد و سبب دور شدن از آتش و ورود به بهشت است. این مطلب را به یاران شریف خود برسان. راوى گفت: فدایت شوم یاران شریف من کیانند؟ فرمود: آنانى که در سختى و آسایش به برادران نیکى مىکنند.
جهان هستى نظام احسن است و با گناه و طغیان سازگار نیست؛ زیرا نظام احسن در ظرف ظهورى از جهت ظهور، حسن جمال حق است ولى از جهت مقایسه با کمال ذاتى، عین تعیّن، کاستى، نادارى، سرکشى و رویارویى است.
معصوم در تکوین و تشریع مظهر اتم نظام أحسن است. ولى غیرمعصوم نیز باید به اندازه توان در رسیدن به درجههاى عصمت در آن نظام کوشا باشد و در صورت ارتکاب گناه استغفار کند. باید دانست که گناه در نظام احسن ایجاد اختلال مىکند و بر پایه آن نظام با واکنش جدى رو به رو مىشود و مورد بازخواست و کیفر حق قرار مىگیرد.
همان گونه که خداوند مىفرماید:
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِى النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِى عَمِلُواْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» «14»
در خشکى و دریا به سبب اعمال زشتى که مردم به دست خود مرتکب شدند، فساد و تباهى نمودار شده است تا [خدا کیفر] برخى از آنچه را انجام دادهاند به آنان بچشاند، باشد که [از گناه و طغیان] برگردند.
از این رو برخى از کیفرهایى که به انسان مىرسد به جاى اعتراض به حق باید در اعمال خود تجدید نظر کند. به این حال، اعمال انسان پیوسته در بوته آزمایش است تا به سرانجام حقیقت برسد.
مولا على علیه السلام مىفرماید:
بدانید که خداى بزرگ، بندگان را در بوته آزمایش نهاد نه این که آنچه را در درون و ضمایر خود نهفته داشتند نمىدانست؛ بلکه تا آنان را بیازماید که عمل کدام یک بهتر است تا ثواب پاداش و عقاب کیفر باشد. «15» حضرت على علیه السلام در ستایش خداى سبحان مىفرماید:
وَ لاتَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ وَ لایَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَةٍ وَ لاتُولِهُهُ رَحْمَةً عَنْ عِقابٍ. «16»
و عطایش به کسى مانع سلب عطا از دیگرى نمىگردد و غضبش او را از رحمتش باز نمىدارد و رحمتش بر کسى او را از کیفر دیگرى غافل نمىکند.
البته یک تفاوت اساسى در باب رحمت و غضب خداوند این است که رحمت حق بر خشم او مقدم است و نیز بر هر کسى که وعده پاداش دهد آن را عملى مىسازد. امّا به هر که براى کردار زشتى بیم کیفر بدهد اختیار با اوست که عملى سازد یا ببخشد و این از اثرات احاطه رحمت بر عالمین است.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- روم (30): 54.
(2)- نساء (4): 28.
(3)- حج (22): 73- 74.
(4)- مریم (19): 4.
(5)- لقمان (31): 14.
(6)- مفتاح الفلاح: 16؛ تفسیر العیاشى: 2/ 280، حدیث 17؛ ذیل آیه 3 سوره اسراء.
(7)- مفتاح الفلاح: 16- 17؛ المصباح، کفعمى: 81- 82.
(8)- شعراء (26): 78- 85.
(9)- نهج البلاغه: خطبه 98.
(01)- بحار الأنوار: 75/ 176، باب 22، ذیل حدیث 5؛ تحف العقول: 296.
(11)- بحار الأنوار: 69/ 195، باب 105، حدیث 18؛ ثواب الأعمال: 166.
(12)- بحار الأنوار: 1/ 121، باب 4، حدیث 11؛ تحف العقول: 21.
(13)- بحار الأنوار: 71/ 312، باب 20، ذیل حدیث 69؛ روضة الواعظین: 2/ 384.
(14)- روم (30): 41.
(15)- نهج البلاغه: خطبه 144؛ بحار الأنوار: 5/ 315، باب 15، حدیث 11.
(16)- نهج البلاغه: خطبه 186؛ بحار الأنوار: 74/ 316، باب 14، حدیث 15.