به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

رسول اکرم و دو حلقه ی جمعیت

دیدم و نوشتم | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۴۵ ب.ظ | ۰ نظر

رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله وارد مسجد (مسجد مدینه [1]) شد، چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بود و هر دسته ای حلقه ای تشکیل داده سرگرم کاری بودند. یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته ی دیگر به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: «این هر دو دسته کار نیک می کنند و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج18، ص: 194
بر خیر و سعادتند. » آنگاه جمله ای اضافه کرد: «لکن من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شده ام. » پس خودش به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه ی آنها نشست [2]
[1] . مسجد مدینه در صدر اسلام تنها برای ادای فریضه ی نماز نبود، بلکه مرکز جنب وجوش و فعالیتهای دینی و اجتماعی مسلمانان همان مسجد بود. هروقت لازم می شد اجتماعی صورت بگیرد مردم را به حضور در مسجد دعوت می کردند، و مردم از هر خبر مهمی در آنجا آگاه می شدند و هر تصمیم جدیدی گرفته می شد در آنجا به مردم اعلام می شد. مسلمانان تا در مکه بودند از هرگونه آزادی و فعالیت اجتماعی محروم بودند، نه می توانستند اعمال و فرائض مذهبی خود را آزادانه انجام دهند و نه می توانستند تعلیمات دینی خود را آزادانه فرا گیرند. این وضع ادامه داشت تا وقتی که اسلام در نقطه ی حساس دیگری از عربستان نفوذ کرد که نامش «یثرب» بود و بعدها به نام «مدینة النبی» یعنی شهر پیغمبر معروف شد. پیغمبر اکرم بنا به پیشنهاد مردم آن شهر و طبق عهد و پیمانی که آنها با آن حضرت بستند، به این شهر هجرت فرمود. سایر مسلمانان نیز تدریجا به این شهر هجرت کردند. آزادی فعالیت مسلمانان نیز از این وقت آغاز شد. اولین کاری که رسول اکرم بعد از مهاجرت به این شهر کرد، این بود که زمینی را درنظر گرفت و با کمک یاران و اصحاب این مسجد را در آنجا ساخت.
[2] . منیة المرید ، چاپ بمبئی، صفحه ی 10.


  • دیدم و نوشتم

آیا امام زمان(عج) توجه خاص و ویژه ای به بعضی از افراد دارند؟

دیدم و نوشتم | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۲۴ ب.ظ | ۰ نظر

شعار ورود به زندگی الهی اعوذبالله من الشیطان الرجیم و بعد بسم الله الرحمن الرحیم است .رحمانیت ،رحمت و عشق فراگیر پروردگار است، رحیمیت و مهربانی ویژه در حق اهل ایمان است .دو ویژگی رحمانیت و رحیمیت هم در امام متجلی است . در مورد دو شخصیت کلمه ی رحمتً للعالمین بکار برده شده است یکی پیامبر است که می فرماید :ما تو را نفرستادیم مگر اینکه مهربانی بیکرانی باشی برای تمام جهانیان. در حدیث قدسی لوح سبز که پروردگار برای جابربن انصاری خواندند، از مهدی بعنوان رحمتً للعالمین یاد کرده است. البته همه ی پیامبران رحمتً للعالمین هستند ولی این ویژگی در این دو وجود مقدس به نهایت می رسد. مهر حضرت گاهی در صلابت و قاطعیت حضرت جلوه می کند که امام مفسدان را از جامعه ی جهانی برمی دارد. یعنی امام موانع جلوه ی رحمانیت الهی را بر می دارد. در جعبه ی میوه، اگر یکی از میوه ها فاسد باشد، باید این میوه از این جعبه خارج شود و اِلا باعث فساد میوه های دیگر خواهد شد. انسان میوه ی هستی است ،اگر انسانی که سرتاسر شیطانی و فاسد است از این جامعه ی انسانی خارج نشود، بقیه ی انسانها را هم فاسد می کند. کسی که این میوه ی فاسد را بر می دارد این کار تجلی مهر اوست .در مورد امام زمان(عج) هم همین طور است. امام افرادی که سرتاسر شیطانی و فاسد شده اند را از جامعه برمی دارد. امام رضا(ع) می فرماید: امام زمان(عج) شفیق تر و مهربانتر از پدران و مادران نسبت به فرزندان شان است. پس ما باید یک رابطه ی پدری و فرزندی با امام برقرار کنیم. ما باید دست پدرانه امام را در زندگی مان باز بگذاریم، از حریم های الهی عبور نکنیم ،مقید به واجبات و محرمات باشیم و به سمت شیطان نرویم تا حضرت هدایت و تربیت ما را بعهده بگیرد.

اگر ما می خواهیم سیمای امام را در قرآن مشاهده بکنیم باید آیاتی را بخوانیم که سیمای پیامبر رحمت را به ما نشان می دهد. پیامبر می فرماید: شبیه ترین مردم است به من در چهره ی ظاهری ،اخلاق و گفتار .یعنی سیره مهدوی همان سیره نبوی است. پس تمام آیاتی که سیره ی نبوی را بیان می کند یک آئینه ی تمام نما در برابر ماست که ما جمال یوسف فاطمه را مشاهده کنیم.

  • دیدم و نوشتم

در مورد مهدی شناسی و مهدویت توضیحاتی بفرمایید.

دیدم و نوشتم | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۲۳ ب.ظ | ۰ نظر

بیش از شش هزار حدیث و روایت در موضوع مهدویت وجود دارد. موضوع مهدویت یکی از اصول مسلم اعتقادی در اسلام و در تمام مذاهب اسلامی است. فضیلت امام  شناسی و مهدی شناسی در آخر الزمان مهم است و هر کس امام زمان (عج) را نشناسد و دستش را به دست امامش نرساند آخرش جاهلیت است که این  یک جاهلیت کافرانه، منافقانه و گمراهانه است. گمراه شدن از راه بخاطر عدم معرفت امام است. اگر ما از رهبر راه فاصله بگیریم ،در کج راهه های شیطانی گم می شویم. روایت داریم که کسی که بمیرد و امام زمان(عج) خودش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. روایت دیگر داریم که هر کس زمان مرگش فرا برسد در حالیکه به معرفت امام زمانش رسیده باشد مانند کسی است که درمحل خیمه گاه حضرت حاضر بوده ،همراه اوست  و از فیوضات حضرت بهره گرفته است. این احادیث نشان می دهد که فاصله ی ما از امام فاصله ی معرفتی است. پس ما باید فاصله ی معرفتی را برداریم. ما برای آَشتی با امام زمان(عج)، باید امام را بشناسیم.  در مهدی شناسی ما با هشت شاخه مواجه هستیم: تبار شناسی، چهره شناسی(وقتی ظهورانجام می شود امام با سن جوان بین سی تا چهل سال ظاهر می شوند و این برای خیلی ها سنگین است و گویا این کار را از مشیّت خدا دور می دانند که فردی هزار سال از عمرش گذشته باشد ولی چهره ی جوان داشته باشد)، تاریخ ولادت (زمان ولادت ،غیبت کبری و صغری)،مقام شناسی (مقامات وجودی حضرت را بشناسیم و فلسفه ی وجودی امام را بشناسیم که امام ولی الله الاعظم است و رحمت فراگیری الهی است)، اخلاق شناسی( اخلاق فردی، اجتماعی ،عبادی و مدیریت حضرت را بشناسیم تا ما بتوانیم بعنوان زمینه سازی ظهور اخلاق مان را به اخلاق امام نزدیک کنیم)، حکومت شناسی (دولت امام و کارگزاران چه ویژگی هایی دارند و دولتی که سراسر آن عدالت است چگونه تحقق پیدا می کند )،حجت شناسی(حجت ها در زمان غیبت چه کسانی هستند. آیا امام اتمام حجتی در میان مردم گذاشته است و دشمن شناسی. ( شیطان، دجال و سفیانی سه دشمن این راه هستند)

  • دیدم و نوشتم

چهل توصیه اخلاقی از حضرت آیت الله سعادت پرور (ره)

دیدم و نوشتم | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۲۱ ب.ظ | ۰ نظر



1- ای عزیزان من! خود را بشناسید که شناختن خدا در خودشناسی است. کسی از این اندیشه (خداشناسی) زیان ندیده است.

 

2- کوشش بی جا برای دنیا مکنید که به غیر روزی خود نتوانید رسید. غم و غصه دنیا را به خود راه ندهید که زیان در این است.

 

3- از هواپرستی کناره گیرید تا همه چیز به شما داده شود و بدانید آن چه در هواپرستی می جویید در ترک هوا یافت می شود.

 

4- نفس را نباید زیاد در فشار گذاشت تا از فرمان سرکشی کند؛ بلکه باید همه لذایذ را به طور اعتدال به او داد. در اولین قدم باید لذت شرک جلی و معصیت خدا را قطع کرد و به مرور زمان دست به امور دیگر زد.

 

5- در مقابل شیطان به واجبات و ترک معاصی بپردازید هنگامی که قدرت معنوی تان افزوده شد به ترک مکروهات و انجام مستحبات بپردازید.

 

6- شخص غیر روحانی اگر هوا پرست شود یا اطاعت شیطان کند ضرر به خودش می رساند؛ ولی شخص روحانی ضررش به یک معنی به جامعه می رسد و لو این که به معنی دیگر هوا پرستی ضررش به تمام عوالم - بشر و موجودات دیگر می رسد.

 

7- در عبادت مقید باشید به کیف آن نه کم.

 

8- در هر عمل عبادی که انجام می دهید توجه داشته باشید چه می گویید و با چه کسی سخن می گویید.

 

9- عبادات ظاهری هر چند که انسان را از کارهای ناشایسته باز می دارد. ولی اگر خلوص آنها زیاده گردد، تقرب زیادتر گردد و می تواند شما را به عبودیت رساند.

 

10- اخلاص در اعمال را در پیشانی هر عملی قرار دهید. اگر عمری بی خلوص اعمال خود را انجام دهید، مثل حیوانی هستید که برای روغن کشی شب و روز دور خود بچرخد، اما راهی طی نکرده باشد.

  • دیدم و نوشتم

ملاقلی جولا یکی از ابواب حضرت بقیة الله ارواحناله الفدا

دیدم و نوشتم | يكشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۱، ۰۳:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

ملاقلی جولا یکی از اوتاد است و درباره او گفته اند که یکی از ابواب حضرت بقیة الله است .
تاجری از ثروتمندان تبریز صاحب اولاد نمی شد . هر چه نزد اطبا به معالجه پرداخت نتیجه ای ندید.
به نجف اشرف مشرف شد و مدتی در آنجا جهت تشرف خدمت امام عصر ارواحنا فداه به عمل استجاره مشغول بود . استجاره از سابق تا حال متداول بوده و هست . مردان پاک و پارسا از اهل نجف یا مسافرین ،چهل شب چهارشنبه نماز و اعمالی در مسجد سهله را به جا می آورند و بعد به مسجد کوفه می‌روند و در آنجا بیتوته می کنند . در ظرف این مدت ، یا شب آخر خدمت امام زمان علیه السلام مشرف می شوند و بسا باشد که آن حضرت را نشناسند و بسیاری از افراد این اعمال را انجام داده و به مقصود رسیده اند .این مرد تاجر تبریزی نیز پس از موفقیت و انجام آن اعمال شبی بین خواب و بیداری ، حالتی به او دست می دهد و شخصی را مشاهده می کند که به او می گوید : نزد ملاقلی جولای دزفولی (نساج و بافنده) برو ، به حاجت خود خواهی رسید و دیگر کسی را ندید .
مرد تاجر می گوید : تا آن وقت نام دزفول را نشنیده بودم ، به نجف آمدم و از دزفول پرسش نمودم.
به من آنجا را معرفی کردند ، با فردی که با من بود به دزفول رفتم .
به همراهم گفتم تو جائی بمان بعد تو را می بینم . خودم راه افتادم و از مولا قلی جولا جویا شدم .
اغلب او را نمی شناختند ، تا فردی او را شناخت . گفت : بافنده ای است در زی فقرا و با وضع شما تناسبی ندارد . من آدرس او را گرفتم . روانه شدم تا به دکان او رسیدم .
فردی را دیدم با پیراهن و شلوار کرباس در محلی که یک متر در دو متر بود ، مشغول بافندگی بود .
تا مرا دید گفت : حاج محمد حسین مطلب و حاجت شما روا شد ، بر حیرتم افزوده شد .بعد از اذن و اجازه بر او داخل شدم ، هنگام غروب بود ، اذان گفت و به نماز مشغول شد .به او گفتم من غریبم و امشب میهمان شما هستم . قبول نمود .

  • دیدم و نوشتم

رسانه ذائقه جوانان را تغییر ندهد

دیدم و نوشتم | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۳۷ ق.ظ | ۰ نظر

امام خامنه ای:مى‌گویند مذاق، مزاج و فهم جوانان نسبت به مسائل زندگى عوض شده و چیزهاى دیگرى را مى‌پسندند. کسانى که این حرف را مى‌زنند، خودشان درصددند که ذائقه‌ى نسل جوان را عوض کنند.

         بسم الله الرحمن الرحیم

گزیده ای از سخنان امام خامنه ای (مدظلعه العالی) در سال ۸۱ :

  • دیدم و نوشتم

نجار به‌جای حصار، یک پل روی نهر ساخته بود.

دیدم و نوشتم | پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۲۲ ق.ظ | ۱ نظر




عبور از پل‌های زندگی

سال‌های سال بود که دو برادر در مزرعه‌ای که از پدرشان ارث برده بودند،‌ با هم زندگی می‌کردند. یک روز به خاطر یک سوء‌تفاهم کوچک، ‌با هم جروبحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و کار به جایی رسید که از هم جدا شدند. از قضا یک روز صبح درِ خانة برادر بزرگ‌تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجّـار گفت: من چند روزی است که دنبال کار می‌گردم. فکرکردم شاید شما کمی خرده‌کاری در خانه و مزرعه داشته باشید. آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟ برادر بزرگ‌تر جواب داد: بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن. آن همسایه درحقیقت برادر کوچک‌تر من است. او هفتة گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعة ما افتاد. او حتماً این کار را به‌خاطر کینه‌ای که از من به دل دارد، انجام داده است. سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: در انبار، مقداری الوار دارم. از تو می‌خواهم تا بین مزرعة من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.‌ نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه‌گیری و ارّه کردن الوار.  برادر بزرگ‌تر به نجار گفت: من برای خرید به شهر می‌روم، آیا وسیله‌ای نیاز داری تا برایت بخرم؟ نجار درحالی‌که به‌شدت مشغول کار بود، جواب داد: نه، چیزی لازم ندارم! هنگام غروب، وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به‌جای حصار، یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجّار کرد و گفت: مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ در همین لحظه برادر کوچک‌تر از راه رسید و با دیدن پل، گمان کرد که برادرش دستور ساختن آن را داده. از روی پل عبور کرد و برادر بزرگ‌ترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگ‌تر برگشت، نجار را دید که جعبة ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر،‌ از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد. نجار گفت: دوست دارم بمانم؛ ولی پل‌های زیادی هست که باید آنها را بسازم ... .

 

  • دیدم و نوشتم