به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

به یاد شهدای گمنام

شهادت آرزوی همه است. مگر نه....

۴۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

حکایت سعدى درباره حرص مال دنیا

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۱۲ ب.ظ | ۰ نظر

سعدى مى‏گوید: در شیراز کسى ما را شام دعوت کرد، رفتیم دیدیم کمرش خمیده، یک موى سیاه در سر و صورت نیست، با عصا به زحمت راه مى‏رود، صاحبخانه بود، نشست، احترامش کردیم، گفتم: حالت چطور است پیرمرد؟ گفت: خوبم، کارى را مى‏خواهم به خواست خدا انجام بدهم.

سعدى مى‏گوید: به او گفتم چه کارى؟ گفت: از شیراز مى‏خواهم جنس ببرم چین بفروشم، از بازار چین چینى بخرم بیایم شام، شنیده‏ام آنجا چینى خوب مى‏خرند، بیایم آنجا بفروشم، دیباى رومى بخرم و ببرم در حلب، شنیده‏ام دیباى رومى را حلب خیلى خوب مى‏خرند، گوگرد احمر را بخرم، ان شاء الله این کشورها که رفتم، جنس‏ها را که خریدم و فروختم بیایم شیراز، بقیه عمر را مى‏خواهم عبادت کنم.

سعدى مى‏گوید: من به او نگاه مى‏کردم امکان داشت فردا به ختم او بروم، اما مى‏گفت: بروم و بیایم، بقیه عمر را مى‏خواهم مشغول عبادت شوم. بعد سعدى در جواب تاجر گفت:

 آن شنیدستم در اقصاى غور

 بار سالارى بیفتاد از ستور

گفت چشم تنگ دنیا دار را

 یا قناعت پر کند یا خاک گور

 غور یعنى بیابان، سعدى گفت: من جز این نمى‏دانم که تو را اگر بخواهند ساکت کنند باید خاک گور بر دهانت بریزند، و الا اگر رهایت کنند، مى‏خواهىهمه دنیا را بگیرى، بعد مى‏خواهى بیایى عبادت کنى.

  • دیدم و نوشتم

حفظ از خطر با پذیرش هدایت الهى

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۱۰ ب.ظ | ۰ نظر

خطرها قطعى و یقینى است، نیمى از این خطرها در باطن سنگر گرفته و نیمى دیگر از این خطرها از مقولات بیرون است تا زمانى که این مقوله فعال نشود خطرهاى دیگر ساکتند، چشم خطرها که به آنها بیفتد طغیان مى‏کنند، شروع به فعالیت مى‏کنند؛ اینجاست که پروردگار در قرآن مى‏فرماید:

بر من خدا واجب است این موجودى را که خلق کردم و خالقى هستم که به این موجودم عشق مى‏ورزم، عاشق نگران محبوب است، عاشق، خطر رانمى‏خواهد، عاشق رنج معشوق را نمى‏خواهد:

 « وَ لاَ یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ »

 من یقینا و مسلما هیچ خطرى را براى بندگانم نمى‏پسندم ـ براى آن که آنها دچار خطر و ضرر و زیان و خسارت نشوند، من هدایت آنها را به طرف حقایق بر خود واجب کردم:

 « قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَاىَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ »

 اگر هدایت من را قبول کنید، از همه این خطرات در امان مى‏مانید، چون نور هدایت من، همه مایه‏هاى خطر را تعدیل مى‏کند و همه را به مایه‏هاى مفید تبدیل مى‏کند، بدن و روح و گوش و چشم و شکم و شهوت سودمند مى‏شوند. اگر هدایت من را قبول کنید، همه این خطرها را در آغوش خود تعدیل مى‏کند، همه چیز را سر جاى خود بر مى‏گرداند نما مى‏دهد.

این آتش باطن نمرود را تبدیل به گلستان مى‏کند و این بت‏خانه وجودتان را بانور هدایت مى‏شکند، چنان که پیغمبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وارد کعبه شد سیصد و شصت عدد بت بود و با رفتن پیامبر  صلى‏الله‏علیه‏و‏آله همه ریخت، با آمدن هدایت، تمام بت‏ها سرنگون مى‏شوند و باطنت خانه توحید و ایمان و محبت و انکسار و تواضع مى‏شود و بیرون تو هم خانه عبادت و خدمت به خلق مى‏شود.

  • دیدم و نوشتم

رحمت پروردگار در روز عاشورا

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۰۹ ب.ظ | ۰ نظر

لحظات آخر عمر ابى عبدالله  علیه‏السلام بود که از جنگ دست کشید، دیگر هم نمى‏خواست به خیمه‏گاه برگردد، خسته، تشنه، گرسنه، داغ دیده، نوک نیزه را محکم در زمین فرو کرد، یک چند قدمى در زمین راه رفت، همین‏طور که روى اسب نشسته بود براى رفع خستگى تکیه به نیزه داد، لشکر هم آرام شد، امام درحالى که تکیه داده بود، صداى گریه زنها و دخترها را شنید.

دو برادر جلوى لشکر کنار عمر سعد بودند، این دو برادر ابوالحتوف بن حرث انصارى و سعد بن حرث انصارى که بالاى پنجاه سال سنشان است بودند، تمام شب و روز جنگ نهروان را به قصد کشتن امیرالمؤمنینعلیه‏السلام با امیرالمؤمنین  علیه‏السلام جنگیدند. زمانى هم که امیرالمؤمنین  علیه‏السلام شهید شد، ده سال با امام مجتبى  علیه‏السلام مخالفت کردند، ده سال با ابى عبدالله  علیه‏السلام مخالفت کردند تاشنیدند امام حسین  علیه‏السلام به کربلا آمده است، آمدند کربلا تا امام حسین  علیه‏السلام را به شهادت برسانند، از صبح عاشورا هفتاد و یک نفر کشته شده‏اند و این دو نفر هم در کشتن آنها دخیل بوده‏اند، یا تیر زده‏اند یا نیزه. یک مرتبه امام از آن حالت تکیه کنار آمدند و فرمودند:

 «الا ناصر فینصرنا الا من ذاب یذب عن حرم رسول الله»

 یعنى امام غرق امید است که من تنها نیستم باز هم هستند کسانى که مرا یارى کنند؟

  • دیدم و نوشتم

قلّت عمل در برابر کثرت ثواب‏

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۰۶ ب.ظ | ۰ نظر

مى‏گویند: گروهى به عیادت مریضى رفتند، در میان آنان جوان لاغر اندامى بود، مریض به او گفت: این لاغرى تو از چیست؟ پاسخ داد: علّتش امراض و اسقام است.

گفت: تو را به خدا قسم حقیقت حالت را به من بگو. جوان گفت: شیرینى دنیا را چشیدم تلخ بود، زر و زیورش نزدم کوچک است، طلا و سنگش پیشم یکسان است، گویى عرش حق را براى تماشایم ظاهر کرده‏اند و من آن را آن چنان که هست مى‏بینم، رفتن مردم را به سوى بهشت و جهنّم مشاهده مى‏کنم، با تماشاى این حقایق روزم به روزه مى‏گذرد و شبم به بیدارى، در آنچه هستم، از عبادت و عمل به چشمم نمى‏آید؛ زیرا عملم در برابر ثواب حق بسیار کم است !!


  • دیدم و نوشتم

راحتى مؤمن در دنیا

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۵۵ ب.ظ | ۰ نظر

در قسمت اول روایت، حضرت صادق علیه السلام فرمود: براى مؤمن راحتى وجود ندارد، در این قسمت مى‏فرماید: راحت مؤمن در این دنیا در چهار امر معنوى است.

1- راحتى در خاموشى‏

خاموشى مقارن با فکر، آن هم فکرى که برایت معرفت آرد، معرفت به حال قلب و نفست در آنچه که بین تو و خداست.

در حقیقت، این خاموشى براى تو باید یک سفر معنوى الهى باشد که در این سفر براى قلب و نفس، غنیمت آورى و از دامن هر دو، آنچه ضرر دارد پاک کنى که خاموشى مورث فکر عبادتى بس بزرگ است، در میدان این عبادت است که انسان به وضع قلب و نفس خویش آشنا مى‏شود، تا جایى که نفس را تجلى‏گاه اسما و صفات کرده و قلب را پس از شستشوى کامل، حرم خدا مى‏نماید و در حقیقت در سایه این خاموشى یعنى به خود رسیدن، تمام حجاب‏هاى بین نفس و قلب و حضرت حق را از میان برمى‏دارد و به تمام معنى، بنده‏اى خالص و مخلص مى‏گردد.

این خاموشى یعنى در خود فرو رفتن و خویش را بازرسى کردن، در حقیقت مجاهده در راه خداست و در این مجاهده باید به انتظار عنایات و الطاف حضرت دوست بود که بدون شک مزد این مجاهده به انسان خواهد رسید.

[وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ‏] «1».

  • دیدم و نوشتم

دنیا و دنیاپرستان‏

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۴۸ ب.ظ | ۰ نظر

اگر رابطه انسان با دنیا و عناصر آن بر اساس خواسته‏هاى حق باشد به نحوى که دنیا را براى ادامه امور معیشت خود و زن و فرزندش و در جهت خدمت به خلق خدا از طریق انفاق، صدقه، زکات، خمس و براى نیروگرفتن در راه عبادت حضرت حق و آبادى و آخرت بخواهد، این دنیا دارى و دنیا خواهى عین عبادت و محض خیر و سعادت است و اسلام نه این که مخالفتى با چنین رابطه‏اى ندارد بلکه مشوّق انسان در مسیر چنین تعلّق و رابطه‏اى است.

وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللّهُ الدّارَ الْآخِرَةَ وَ لَا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أحْسَنَ اللّهُ إلَیْکَ وَلا تَبْغِ الْفَسادَ فِى الْأرْضِ إنَّ اللّهَ لایُحِبُّ الْمُفْسِدینَ» «1»

در آنچه خدا به تو عطا کرده است سراى آخرت را بجوى، و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و نیکى کن همان گونه که خدا به تو نیکى کرده است، و در زمین خواهان فساد مباش، بى‏تردید خدا مفسدان را دوست ندارد.

  • دیدم و نوشتم

سالروز وفات مادر مهتاب؛ حضرت ام البنین(س)

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۴۷ ب.ظ | ۰ نظر

13 جمادی الثانی سالروز وفات مادر سوگ نشین نهر علقمه حضرت ام البنین سلام الله علیها و شیر زن حیدر کرار علی مرتضی علیه السلام است. نوشته ذیل به ساحت بانوی ادب پیشکش و به خوانندگان تقدیم می‎شود.

* مشخصات و نسب 
  
نام "فاطمه" و کنیه "ام البنین" (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندانش عباس علیه السلام ، عبداللّه ، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفرْ در سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. آرام گاه وی در مدینه منوّره و قبرستان بقیع است. 

  • دیدم و نوشتم

عدم اکراه در دین‏

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۹ ب.ظ | ۰ نظر

در دین هیچ اکراه و اجبارى نیست. «دین را باید آزادانه با تکیه بر عقل و اندیشه و مطالعه در معارف پذیرفت» مسلماً راه رشد و هدایت از گمراهى و غىّ «به وسیله عقل، قرآن، نبوت، امامت» تبیین شده است، پس هر کسى پس از روشن بودن راه هدایت از گمراهى به طاغوت که خودش و فرهنگش ضد خداست کفر ورزد و از او اجتناب نماید و به خداوند مؤمن شود بى‏تردید به محکم‏ترین دستگیره که آن را گسستنى در کار نیست چنگ زده است و خدا شنوا و داناست.

خداوند سرپرست و یار کسانى است که ایمان آورده‏اند، آنان را از تاریکى‏هاى «جهل و شرک و فسق و فجور» به سوى نور «ایمان، اخلاق حسنه، تقوا، عمل صالح» بیرون میبرد، و کسانى که کافر شدند سرپرستشان طغیان گرانند، که آنان را از نور به سوى تاریکى‏ها بیرون میبرند، آنان اهل آتش‏اند و قطعاً در آنجا جاودانه‏اند.

  • دیدم و نوشتم

خلقت معنوى انسان‏

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۸ ب.ظ | ۰ نظر

 

انسان در دایره خلقت از عجایب مخلوقات حضرت حق است. او به عنوان خلیفه خدا در روى زمین قرار داده شده و هر گونه نیازى که دارد بر سر سفره آفرینش جهت او آماده و مهیّا گشته است. براى او بدن، قلب، نفس، عقل، صدر و روح قرار داده شده که هر یک مدار علمى و محور دانشى و دنیایى بس عظیم است.

با پیشرفتى که در علوم مختلفه نصیب انسان شده کسى از عهده تشریح وضع انسان در دو جهت باطن و ظاهرش برنمى‏آید. چنانکه این مختصر بخواهد به هر یک از نواحى وجود انسان اشاره کند، مجلّداتى بس مفصّل باید تهیّه ببیند، در این‏ صورت از آنچه در نظر دارد، باز مى‏ماند. روى این حساب به شرح فرازهایى که نشانى از ناتوانى ظاهر انسان به خاطر وضع ساختمان ظاهرش نشان مى‏دهد بسنده، مى‏شود.

انسان، بدون واقعیّت‏هاى باطنیش و منهاى اتصالش به ملکوت عالم و به دور از انعکاس حقایق هستى در آیینه قلبش و جداى از حالات معنوى و ربطش به فیوضات ربّانیّه و عنایات الهیّه و بریده از مسائل عالى تربیتى، بدون شک از کوچکترین و ضعیف‏ترین موجودات خانه هستى است.

او اگر به وضع ظاهرش که چیزى جز مقدارى پوست و گوشت و خون و پى و عصب نیست بنگرد که اولش نطفه و پایانش جیفه‏اى بیش نیست، از بند غرور و کبر، حسد و حرص، منیّت و سایر اوصاف حیوانى رسته و براى جبران ضعف و ناتوانیش در بارگاه لاحول و لاقوة الّا باللّه به گدایى برخاسته و تمام ضعف و ناتوانى خود را با حضرت او که غنىّ بالذّات است جبران خواهد کرد.

او از نظر وضعیّت ظاهر و بناى ساختمان مادّیش در برابر عظمت آسمان‏ها، ستارگان، کهکشان‏ها، سحابى‏ها، دریاها، صحراها، کوهها و موجودات زنده قوى چیز قابل ذکرى نیست.

او در برابر هجوم حوادث، از قبیل زلزله، بادهاى سخت، سیلاب‏ها، گرما و سرما، امراض مختلفه و حیوانات قوى، مغلوب و منکوب و بیچاره و بى نواست. او اگر تکیه بر غیر خود در تمام امور نداشته باشد، زمین خورده بدبختى است که در برابر کمترین حادثه یاراى مقاومت نخواهد داشت.

شنیدستم که هر کوکب جهانى است‏

جداگانه زمین و آسمانى است‏

زمین در جنب این افلاک مینا

چو خشخاشى بود در قعر دریا

تو خود بنگر کز این خشخاش چندى‏

سزد تا بر غرور خود بخندى‏

(نظامى گنجوى)

  • دیدم و نوشتم

قناعت‏

دیدم و نوشتم | جمعه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۲۶ ب.ظ | ۰ نظر

صفت قناعت، یکى از بهترین و پرمنفعت‏ترین صفات براى آدمى است.

قناعت، حافظ انسان از چشم و هم چشمى است، چشم و هم چشمى حالتى که، جز ایجاد لشکر غصه و غم و طمع و حسد و سبعیّت و درنده‏خویى، چیزى براى انسان به ارمغان نمى‏آورد.

قناعت، محصول ایمان، میوه رضا و تسلیم و ثمره وقار و ادب قلب انسان، نسبت به وجود مقدّس حق تعالى است.

چون نور قناعت در چراغ هستى انسان تجلّى کند، انسان تبدیل به قدرتى براى حفظ حقوق دیگران و ایستادن بر چهار چوب حقوق مى‏شود.


انسانِ قانع، زندگیش را در امور مالى، در چهارچوب حلال و در امور نفسى و شهوانى، در چهارچوب پاکى و در امور اجتماعى، در چهارچوب حسن خلق نگاه مى‏دارد.

قناعت در نفس انسان، نتیجه تقوا و پیراستگى نفس از رذائل و آراستگى جان به‏ محامد اخلاقى است.

انسانِ قانع، آرام است و آرامش ساز، قانع مؤدب است و آداب ساز، قانع نورانى است و نور دهنده، قانع راحت است و راحت بخش.

انسانِ قانع از خطر بسیارى از گناهان محفوظ است و به بسیارى از حقایق متصل است و به این خاطر محسن است و محسن بنا به فرموده قرآن محبوب خداست.

قانع، در حقیقت مالک همه چیز است، به این خاطر نه طمع به چیزى دارد، نه براى به دست آوردن چیزى که حق او نیست حرص مى‏زند، وقتى محصول قناعت این واقعیت‏ها باشد، چرا قانع از همه مردم دنیا راحت‏تر نباشد؟!

عالم، سفره گسترده‏اى است که خداوند مهربان را در کنار این سفره، میلیاردها مهمان است و هر مهمانى نسبت به مقدار نیازش در این سفره حقى دارد، چه رسد به دیگرى که دست حرص و طمع به چیزى که حق دیگرى است و هیچ ارتباطى به او ندارد دراز کند، آیا این دست‏درازى مورث نفاق، اختلاف، کینه، نفرت، دشمنى، طمع، حرص، حسد، جنگ، نزاع، قتل، غارت، خیانت، جنایت، درندگى، پستى، رذالت، دنائت، نامردى نمى‏گردد؟!

بر اساس این محاسبه باید گفت: انسانِ قانع چه انسان پاک و چه موجود نمونه‏اى است؟

به راستى انسانِ قانع، آدم است و آدم، شریف‏ترین و با فضیلت‏ترین موجود روى زمین و برتر از سایر موجودات جهان است.

انسانِ قانع، منوّر به نور انسانیّت، مؤدب به آداب ملکوت و مشرف به تشریف آدمیّت و سلامت نفس است. اگر همه قانع بودند، خونى ریخته نمى‏شد، مالى به غارت و یغما نمى‏رفت، به ناموس کسى تجاوز نمى‏شد، مسئله‏اى به نام غصب و ظلم پیش نمى‏آمد، دادگسترى‏ها و دادگاه‏ها به تعطیلى کشیده مى‏شد، مملکت‏ آرام مى‏شد، قارّه راحت مى‏گشت، کره زمین لباس امنیّت مى‏پوشید!!

  • دیدم و نوشتم